
به راستی سهم ما از چشمهای او چه قدر است ؟
ماهها بود از دوستی می شنیدم که جناب حمید حسام مشغول ذکر خاطرات خویش از دوران دفاع مقدس است و البته خبرهای پراکنده ای هم از این موضوع در اخبار خوانده بودم .
آذر ماه بود یا شاید هم زودتر که کتاب این خاطرات به دستم رسید .
سالهای پایانی دهه 80 بود که به دلیل کارهای همسرم در نشریه جاودانه های کنگره شهدای استان همدان که مدیر مسئولی اش با جناب حسام بود با ایشان و البته خیلی دورا دور آشنا شدم.این آشنایی البته بیش از اینکه با جناب حمید حسام باشد با شهدای استان همدان بود و ارتباط خوبی که به صورت خانوادگی با شهیدان استان پیدا کردیم و البته بیشتر از من همسرم .
کتاب سهم من از چشمان او ، خاطرات بسیار مختصر و بدون جزییات زندگی جناب حسام از ابتدای تولد تا پایان جنگ است . تاکید می کنم خیلی مختصر . این اختصار باعث دو موضوع شده است : یکی خوشخوان کردن کتاب و افزایش انگیزه خواننده به ادامه خواندن کتاب و دیگری نا کافی بودن برخی مطالب و انتظار بیشتر برای توضیحات تکمیلی .
کتاب تقدیم شده است به ممد گره و همه شهیدان دیده بان لشکر انصار الحسین همدان : تقدیم به سردار بی سر محمد منوچهری (( ممد گره )) و همه همرزمان شهیدم که با خون خود عهدنامه نوشتیم و به دیده بان های شهید گردان های ادوات و توپخانه لشکر 32 انصار الحسین استان همدان .
ابتدا که کتاب را دیدم از طراحی نا مفهوم جلد حظی نبردم و البته دقت بیشتری هم نکردم ، اما وقتی مشغول مطالعه بودم و عکس های داخل کتاب را مرور می کردم از پیوند بین دو عکس از دو خاطره کتاب در طراحی جلد لذت بردم و احساس کردم که طراح جلد که البته اسمی از او برده نشده است در انتقال حسی که در کتاب موج می زند موفق بوده است .
یک نکته دیگر کتاب قرار گیری تصاویر مربوط به موضوعات هر فصل در پایان همان فصل است که باعث ارتباط بیشتر خواننده با مطالب همان فصل شده است .
نکته مهم دیگر کم بودن حجم مطالب مربوط به قبل از انقلاب است که در کمتر از 50 صفحه در فصل اول آمده است.
شاید فصل 4 که به نام ممد گره نامیده شده است محوری ترین فصل کتاب به حساب بیاید چرا که هم تقدیم کتاب و هم نام کتاب معطوف به این فصل و شخصیت ممد گره است . اما به نظر می رسد ذکر بسیار مختصر این فصل و عدم پرداختن به جزییات کار را آنچنان که باید باشد از کار در نیاورده است .جا داشت با توجه به اهمیت موضوع ، بیشتر به شخصیت ممد گره پرداخته می شد و تلاش بیشتری برای معرفی آن می شد. شاید یکی از ایرادات اصلی کتاب همین باشد . خواننده منتظر است که بیشتر از پله های دکل دیدبانی شناخت ممد گره بالا برود و عظمت او را از بالاتر ببیند اما هنوز چند پله ای بالاتر نرفته است که دکل را می زنند و فصل پایان می یابد .
نکته مثبت دیگر کتاب وفاداری نویسنده و کلیت کتاب به دفاع مقدس و شهدای آن و تقدیس این مجاهدت بزرگ است و از منفی نگری های روشنفکر نماها به دور بوده است و به خوبی از عهده دفاع از این صفحه روشن از تاریخ انقلاب بر آمده است .
موضوع دیگری که ذکر آن بر بنده واجب است تلاش موثر و اثر بخش جناب حمید حسام در معرفی و شناساندن شهدای استان همدان است که می توان به عنوان ادامه کار دیده بانی ایشان از آن یاد کرد و سهم ایشان را از چشمهای او در همین دانست که ایشان باید می ماند و چشم در چشم شهیدانی که نظاره گر ما هستند و از بلندای بلند ترین دکل تاریخ که قادر به دیدبانی شهیدان باشد یاد و خاطره آنان و گرای راه آنان و طریقت عارفانه آنان را به همه نسل ها منتقل نماید .
یک نکته خوب و ویژگی برتر کتاب صداقت نویسنده در ذکر خاطرات منفی و مثبت است و البته دقت در ذکر نکردن حواشی نادرست و سخنان گوشه دار علیه افراد و گروهها بوده است .
ذکر چند جمله ای از کتاب خالی از فایده نیست :
شاه بیت غزل زندگی محمد یک جمله بود که همیشه آن را تکرار می کرد
(( تو باید فقط به خاطر خدا بزنی ))
در برابر روحیه تواضع و خاکساری در مقابل دیگران ، عقاید جالبی هم داشت که او را دوست داشتنی تر می کرد . گاه که صحبت از شهادت می شد ، خیلی بی پرده و بدون تعارف می گفت
(( ما شهید می شویم و بهشت مال ماست . من هر وقت پا به گلزار شهدا می گذارم ، همه شهیدان به احترام من بلند می شوند چون من از خودشان هستم .))
شهید محمود شهبازی می گفت : (( سپاه همدان دو مرد دارد که بقیه در میان فروغ آن دو کمتر به چشم می آیند یکی پرویز اسماعیلی است و دیگری ممد گره
ساختمان بهداری قبل از جنگ کتابخانه عمومی شهر بود و چون ساختمان بتونی و محکمی محسوب می شد ....
هنوز یک ربع ساعت نگذشته بود که سید حسین شروع کرد به جان دادن . دست و پا می زد و پاشنه های پایش را محکم روی خاک می کشید .
در پایان با ادای احترام به همه شهیدان اسلام و به خصوص شهدای استان همدان خواندن این کتاب ارزشمند را به همه علاقمندان به ادبیات دفاع مقدس و به خصوص به همه همدانی ها توصیه می کنم .
ان شاء الله همه ما و به خصوص جناب حسام در چشمهای ممد گره و همراهان شهیدش سهمی داشته باشیم چرا که در چشم آنان سهم داشتن حیاتی و اثر گذار است
یا حق