شعر جدیدی از شاعر انقلابی علی محمد مودب

مذاکرات پیچیده بود
رگبار حرف‌ها و طرح‌های تازه
ایده‌های نو و انفجاری
و بیانیه‌های خوشه‌ای
مذاکرات پیچیده بود
نمایندگان شیطان جا عوض می‌کردند
و صدایی از آنها در نمی‌آمد
سکوت می‌کردند و به ناگاه با هم هجوم می‌آوردند
گوش می‌دادند و سخن می‌گفتند
شما با نمایندگان تام الاختیار شیطان بزرگ مذاکره کردید
که گزینه‌های روی میزشان سرهای بریده کودکان سه ساله بود
بازی فوتبال
انفجار قبور صحابه و اولیا
و فروش دخترکان در بازارهای روز
شما با نمایندگان تام الاختیار آمریکا مذاکره کردید
با داعش و دموکراسی خواهان وارداتی در سوریه و عراق
هر بمبی که منفجر می‌شد
گزینه‌ای داشت با صدای آلن ایر
که با فارسی شیرینی شهادت برخی از شما را تبریک و تسلیت می‌گفت
موشک‌ها مودب و هوشمند
می‌دانستند در پنجره کدام خانه
خنده کدام کودک را آتش بزنند
خطوط آتش صریح‌ترین متن توافق پیشنهادی بودند
و مین‌ها کلماتی دوپلو در متن
شما با داعش نجنگیدید
و با آرای مسلح  وارداتی در سوریه و عراق
شما با آمریکا مذاکره کردید
و این صریح‌ترین
صادقانه‌ترین گفتگوی مستقیم میان فرشته و شیطان بود
مذاکراتی پیچیده و فشرده میان هیات‌های باران و آتش
هیات‌های بهاران و تبر
هیات‌های شهیدان و جهنمیان
آمریکا بمب اتمی بزرگی است
که کریستف کلمب کشف کرد
و شهیدان آن را خنثی خواهند کرد

کتاب سگ سالی  نمادی از سالهای سگی منافقین در خدمت به دشمنان ایران!   

 

 در اسفند ماه سال 93 کتاب سگ سالی را مطالعه کردم.

داستانی در 142 صفحه که شرح ماجرای منافقی است که در توهمات خود فکر می کند به دنبال او هستند و بر همین اساس 24 سال یعنی از ابتدای انقلاب تا سال 84 در طویله خانه پدریش مخفی می شود و در پایان سپاه او را دستگیر می کند و بعد از چند روز صحبت و گفتگو او را آزاد می کند.

مثل همیشه ناشر این اثر نیز نشر معارض و ضد انقلابی  چون چشمه است. البته در زمینه چاپ آثار ضد انقلابی نشر چشمه تنها نیست و ناشرانی مثل ثالث و دیگران نیز در کنار این نشر مشغول هستند.

این داستان می توانست رمان جذاب و مفصلی شود و وقایع و ماجراهای انقلاب و رفتار منافقانه و ضد مردمی منافقین را به خوبی تشریح کند.

احساس کردم نویسنده داستان یعنی خانم بلقیس سلیمانی خیلی حوصله نکرده است و نخواسته و یا نتوانسته زحمت بیشتری بکشد.

داستان تکلیفش با خودش نیز روشن نیست خیلی تحلیل روشنی نداشته است و به سمت و سویی نرفته است و شاید به عمد این کار را کرده است.

از یک طرف به سپاه تاخته است و آن را چهار تا دانش اموز ترک تحصیل کرده خوانده است ( صفحه 23 ) و یا از نیروهای مردمی بسیج و سپاه با نام مزدوران رژیم یاد کرده است ( صفحه 59 ) و در جایی دیگر تاریخ و انقلاب لهش کرده اند ( صفحه 87 ) و اینکه همه افرادی که به نوعی با انقلاب رابطه دارند یا مزدورند یا دورو و یا ظالم و دزد و دغل و ....( صفحه 35 و صفحات دیگر ) ولی هیچ جای داستان از حماقت و ریشه بدبختی  قلندر منافق یادی نکرده است.

تنها آدمی که کمی کمتر منفی نشان داده شده است پسر عمومی قلندر منافق یعنی حسینعلی است که نویسنده او را نیز نواخته است و او را صاحب قصری نامیده است ... ( صفحه 64 ) 

در جای دیگری منافقین را اسماعیل های قربانی شده نامیده است و با اسم از آنها یاد کرده است ( صفحه 70 )  و جالب است که هیچ نامی از عملیات مرصاد به میان نیامده است.

البته می توان با توجیه اینکه اینها از نگاه منافق روایت شده اند از این نکته عبور کرد هرچند توجیه مطلوب و قابل قبولی نیست و می توانست با یک شخصیت مثبت و گفتگو های او با پدر و یا مادر منافق از این مشکل عبور کرد.

در داستان همه آدم های نسبتا خوب خطا کار، ظالم ، بی سواد، و دهاتی هستند. 

نکته مهم دیگر داستان این است که در این داستان هیچ کس عاقبت به خیر نیست همه به نوعی مشغول خطا و نادرستی و دزدی و دغل هستند.

البته متاسفانه این آسیب در اکثر رمان هایی که در مورد انقلاب است دیده می شود. در آه باشین و شاه بی شین نیز همین گونه است. در کمی دیرتر سید مهدی شجاعی نیز همین است. گویی هیچ انسان خوبی وجود ندارد. همه بدی و کجی و ناراستی است.

نمی دانم این چه دردی است که دچار نویسنده های ما شده است فقط بدیها را می بینند و خوبی ها دیده نمی شوند. نمی گوییم بدیها دیده نشود ولی تناسب بین خوبی ها و ثمرات و بدیها و اشتباهات در نظر گرفته شود. 

یک نکته منفی دیگر که در این نوشته و نوشته های دیگر پیرامون انقلاب به کرات یافت می شود پرداختن به انقلاب از زاویه برخی اشتباهات و تندرویی ها و یا کاستی هاست و نا دیده گرفتن عمدی اصل انقلاب و ثمرات و تاثیرات آن.

ظلم بزرگی که برخی نویسندگان ما در حال انجام آن هستند و با بی انصافی به انقلاب و جفا در حق آن از همه خوبی های انقلاب به گوشه ای از حواشی آن می پردازند. 

از نکات منفی دیگر داستان نبود امید در داستان است. همه بد هستند، همه در حال مردن و خودکشی هستند، همه در حال دغل بازی هستند و هیچ افق روشن و امیدوارانه ای برای انقلاب و زندگی حتی توسط دیگران ترسیم نمی شود.

البته نکته مثبت داستان تصویری است است که از زندگی یک منافق ترسیم می کند.

به عبارتی عمر منافقین را سالهای سگی زیستن آنها بر اساس یک توهم از انقلاب ترسیم می کند.

با همه اشتباهات و ایراداتی که به داستان دارم نتوانستم از تصویر درستی که از زندگی سگی و بدتر از سگ منافقین ترسیم شده است بگذرم.

اینکه اکثر منافقین با توهمی که در ذهنشان از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران داشتند زندگی خود  و خانواده خود را نابود کردند.

و پایان زود هنگام داستان گفتگوهای همراه با رفاقت نیروهای سپاه با مثلا منافق متوهم که زندگیش به نابودی رفته است و پس از دستگیری آزاد کردن او از دست توهمات اوست.

همه خصوصیات یک منافق را نیز ترسیم کرده است : بزدلی، بی تفاوتی، بی غیرتی و خود خواهی و همه چیز را برای خود خواستن و ...

آنچه می توان در پایان گفت این است که این داستان،  داستان ما و انقلاب ما نیست و با همه نکات مثبتی که گفته شد تصویر صحیحی در ذهن مخاطب نمی گذارد و به نوعی حس همدردی با یک منافق متوهم را به خواننده القا می کند که از آسیب های داستان است ولی برای فردی که با تاریخ انقلاب و جنایت های منافقین آشناست می تواند کتابی جالب باشد.

ای کاش سر کار خانم سلیمانی از این ظرفیت برای ترسیم چهره واقعی از منافقین بهره می گرفت. 

من شارلی ابدو نیستم

متن زیر گزیده هایی از نوشته جناب آقای سینا واحد است که از نویسندگان قدیمی کشور بوده و در حال حاضر کمتر می نویسند.

اصل مطلب را در اینجاببینید: 

http://www.mehrnews.com/news/2509381/%D9%85%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AF%D9%88-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85

.

.

.

.

آقای شارلی ابدو!

آیا، صدای پرتلاطم حرکت کوه ها را، نمی شنوی

آیا، صدای سوت ماورا صوت نهنگ های صدتائی را

نمی شنوی!؟

که می گوید: قسم به ساحل های کاری کاتور نشده

پایان، نزدیک شده است

ساعت ۲۵ کلمه برهنه گشته ی لیبرال

نزدیک تر از نزدیک گشته است!

و سانسور گسترده

صدای سرخ آتشین آتشفشان های ناگاه بیدار شده را

از رسانه های چند صدائی و چند زبانی

آغاز کرده است!!

***

من شارلی ابدو هستم

من فحش می دهم، پس هستم!

من «فحش» را، نقاشی می کنم

من «فحش» را، با رنگ، ترکیب هنرمندانه می کنم

تولید انبوه «فحش» رنگین شده

نیاز ضروری فلسفه سیاسی «فاصله» جامعه ی جهانی است

من شارلی ابدو، کارمند وزارت جنگ های جهانی فرانسه هستم

در طبقه بالائین

لایحه ای، در جریان است

که می خواهند «نارنجک» را همچون کوکاکولا در دسترس سفره های شرقی

ببرند

انجمن روانشناسان ضد خشونت

پیشنهاد داده است: «مهدکودک نارنجکی»، بنیاد عالی این

کار فرا بشر دوستانه است

ما «نارنجک» را نقاشی می کنیم

ما فرایند توسعه رنگارنگ نارنجکی را، طراحی می کنیم

***

 

آقای «شارلی ابدو»!!

بدان

اگر هزار رئیس جمهور قاره ی لرزان

با هزار نخست وزیر پایتخت های لغزنده

هر روز، ترانه «من شارلی ابدو هستم» را بخوانند

لبخند قدرتمند سیمای محمد

متوقف نخواهد شد

و از سربازان غضب آلود، کمک نخواهد خواست

لبخند قدرتمند محمد

همه کاخ های ریاست جمهوری

و همه ایستگاه های تله ویزیونی را، فتح خواهد کرد

صدای لبخند قدرتمند محمد

صدای فردای جهان است

چاپ های پنجاه هزار تایی

فقط بگویم : 

چاپ اول تا پانزدهم : 44,000

برای مسابقه کتابخوانی کتاب و زندگی از 22 / 11 / 93 : 

چاپ شانزدهم : 50,000 پنجاه هزار نسخه
چاپ هفدهم : 50,000 پنجاه هزار نسخه

آماده برای چاپ هیجدهم 4 / 12 / 93  : 50,000 پنجاه هزار نسخه

http://ketabzendegi.ir/multimedia