برای خیلی خیلی دورها
این نوشته نامه ای است برای عزیزی که از ما خیلی خیلی دور است مثل اینکه با طیاره دو روز راه است و خیلی خیلی دور .
از آن جایی که کمتر وقت می کنم با او تماس بگیرم .معمولا خواننده نوشته های وبلاگ است و از احوال ما و خانواده از طریق وبلاگ هم با خبر می شود.
آنانی که به آن دور دورها نرفته اند فکر می کنند آنجا خبرهایی است که اینجاها نیست ولی حتما شما فهمیده اید که آنجا هم خبری نیست و اگر نگوییم هیچ فرقی نمی کند ولی به هرحال خیلی هم فرق نمی کند.
آنجاهایی که خبری هست کسی نمی رود و هر کسی هم رفته خبری باز نیامد.
مهم این است که در این دور دورها و در آن دور دورها چگونه ایم!
زمان محدود و امکانات محدود و توان محدود و آرزوهای نامحدود جور در نمی آید باید به فکرهای زمان های نامحدود و امکانات نامحدود و توان های نامحدود بود .
نیست ؟
هست
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست.( حضرت حافظ ) ۱
هر جا که باشید یک امر ثابت جاودانه وجود دارد .
در محضر خداوند بودن ما
مواظب خدای آن دور دورها باشید . آن دور دورها اگر نه بیشتر از اینجا ، بل به همين اندازه شيطان به كمين نشسته است .
به كمين همه چيز ما .
ياد خدا را از ياد نبريد .
آدم خوب هم آدم خوب آن دور دورها .
به همه سلام برسانيد به خصوص به برادر بسيجي فري.
التماس دعاي خارجي
يا حق خودمان
منتظرديدارتان
۱:
| روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست | |
| گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست | چون من در آن دیار هزاران غریب هست | |
| در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست | هر جا که هست پرتو روی حبیب هست | |
| آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند | ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست | |
| عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد | ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست | |
| فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست |
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست |
علوی :پاسخی از طرف همانی که آن دور دورهاست:
سلام
سجاده ام كجاست؟ ميخواهم از هميشه اين اضطراب بر خيزم. اين دلگرفتگي مداوم شايد تصوير سايه من است كه اين سان گستاخ و سنگوار بين خدا و دلم ايستاده ام
بعد از اين همه روز كه هر روز من به شما و دل نوشته هاتون سر ميزدم شما هم از دل من يه سراغي گرفتي!!
چه شبي هم بود شبي كه نگران من و خداي من بودي!!شبي كه دل ما دو تا از سنگيني بيخدايي داشت خفه ميشد, شبي كه ديدم و شنيدم بچه بسيجي هاي سابق خدا را ميون ارزوهاي نامحدودشون گم كردن ,ميون خونه بزرگ و ماشين بنز و دلار....و شما ميدونين که ما كم سن وسالیم و خجالتی...
تا دير وقت ما دو تا مدام از همديگه ميپرسيديم اگه سيد عارف جاي ما بود چي ميگفت ؟چكار ميكرد؟سوال هاي هميشه بي جواب....
ولي با همه اينها خدا اينجا خيلي بزرگ مثل اونجا...و غريب...و عظيم... و رحيم...
خدامون بزرگ و ارزوهاي زمينيمون كوچيك , آرزوي ما هنوز اينه كه زود برگريدم دست مادرهارو بوس كنيم و خواهر و برادر هامون رو ببينيم و توروضه امام حسين سينه بزنيم ...
دعا يادتون نره
وبلاگ عارفانه