ما با مذاکره با شیطان بزرگ مخالفیم
.... هدف اينها چيست؟ هدف حكومت امريكا و دستگاه امپراتورى خبرى امريكايى از اين حرفها چيست كه مرتّب مىگويند: ايران مىخواهد مذاكره كند؟
هدف، چند چيز است: يكى اينكه اينها مىخواهند آن چيزى را كه تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت ايران تبديل كنند.
تا به حال آحاد ملت ايران به خاطر اينكه مىدانستند دولت امريكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنى امريكا، اگر يك وقت اختلافات جزئى هم داشتند، كنار مىگذاشتند و متّحد مىشدند. مقابله با امريكا، يكى از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها مىخواهند با اين جنجالها، همين وسيله وحدت را، به وسيله اختلاف تبديل كنند. اين عليه آن، آن عليه اين. اين بگويد مذاكره، آن بگويد مذاكره چه فايدهاى دارد؛ آن يكى بگويد چه ضررى دارد؟ يك عدّه از اين طرف بحث كنند، يك عدّه از آن طرف بحث كنند! واينها هم اين وحدت عظيم ملى را كه ملت ايران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ايران تبديل كنند.
هدف دوم اين است كه مىخواهند با تكرار اين قضيه - مذاكره و رابطه با امريكا - قضيهاى را كه در چشم ملت ايران، به دلايلى منطقى، يكى از زشتترين چيزهاست، قبحش را از بين ببرند.
تا حدّى كه در نماز جمعه مىشود حرف زد، خواهم گفت كه دلايل منطقى آن چيست. مىخواهند قبح اين را از بين ببرند؛ مثل كارى كه سرِ قضيه اسرائيل با اعراب كردند.
يك روز بود كه دولتهاى عرب، صحبت كردن با اسرائيل، رابطه با اسرائيل و حتّى آوردن اسم اسرائيل را يكى از كارهاى بسيار زشت مىدانستند. اينها با مطرح كردن و پيش كشيدن اين قضيه، آنها را يكى يكى از صفوف ملت عرب خارج كردند و بار را به گردن او انداختند. بتدريج كارى كردند كه قبح اين قضيه ريخت؛ حتّى دولتهايى كه در مرزهاى اسرائيل نيستند و هيچ خطر و ضررى هم از اسرائيل نمىبينند، در خانه خودشان نشستهاند و صحبت از مذاكره با اسرائيل مىكنند! واقعاً چه لزومى دارد؟ اما مىكنند؛ چون قبحش ريخته است.
ملت ايران به دلايل كاملاً محكم و با استدلال منطقى، دولت امريكا را دشمن خود مىداند؛ كه من بعداً اشاره خواهم كرد. همه ملتهاى دنيا هم اين را از ملت ايران شناختهاند و با چشم تعظيم و تجليل به اين نگاه مىكنند. بتدريج مىخواهند قبح اين را از بين ببرند و يك كار عادّى و معمولى بكنند.
هدف سوم اين است كه اصل مذاكره با ايران، براى امريكا به عنوان ابرقدرت، بسيار مهم است. ممكن است بعضى تعجّب كنند و بگويند مگر ايران چيست كه براى امريكاى ابرقدرت، مهم است كه با ايران پشت ميز مذاكره بنشينند؟!
بله، بسيار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برايش خيلى مهّم است.
ابرقدرت، يعنى آن قدرتى كه از همه قدرتهاى سياسى دنيا بالاتر است و مىتواند اراده خود را بر آنها تحميل كند.....
حال ابرقدرتى با اين همه ادّعا، با اين همه باد و بروت جهانى و سياسى، يك جا هست كه برايش ارزش و اعتبار و احترامى قائل نمىشوند؛
آن يك جا كجاست؟
جمهورى اسلامى ايران. جمهورى اسلامى و ملت ايران، هيبتشكن ابرقدرت امريكا در دنيا شدند.
من بارها عرض كردهام كه عمده قدرت ابرقدرتها، متّكى به هيبتشان است؛ هيبت آنهاست كه مىتواند كار كند. اينها همهجا كه وارد ميدان نمىشوند، تير و تفنگ كه به كار نمىبرند؛ تشر و هيبتشان است كه رؤساى دولتها و رؤساى احزاب سياسى دنيا را وادار مىكند كه دست و پايشان در مقابل اينها بلرزد و كوتاه بيايند.
براى امريكا مهم است كه ايران اسلامى كه از روز اوّل به دلايل روشنى در مقابل امريكا ايستاد و تسليم امريكا نشد و گفت كه با امريكا مذاكره نمىكنم، حالا بگويد كه بسيار خوب، چَشم، ما هم مذاكره مىكنيم! مىگويند بفرما، ابرقدرتى كامل شد! اين منطقهاى هم كه زير بار نمىرفت، زير بار آمد؛
اينجا هم عتبه را بوسيدند!
بنابراين، صِرف مذاكره برايشان خيلى مهّم است.
البته در مورد رابطه، اينطور نيست؛ بعد خواهم گفت.
امريكاييها نسبت به رابطه، طور ديگرى فكر مىكنند.
آن چهكه براى آنها خيلى مهّم است، مذاكره است.
مىخواهند ايران پشت ميز مذاكره بنشيند؛ بعد كه مذاكره شروع شد، آنوقت سرِ رابطه داستانها و حكايتها دارند.
نكته دوم براى اينكه مذاكره با ايران براى امريكا اهميت دارد، اين است كه حركت جمهورى اسلامى و ملت ايران موجب شد كه احساسات اسلامى در هر گوشه دنيا بيدار شود؛ در آسيا، در آفريقا و حتّى در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامى خودشان را سرِ دست گيرند و مبارزهاى را به نحوى شروع كنند. بعضى از اين مبارزات، مبارزات سياسى با دولتهاست. بعضى از اين مبارزات، مبارزات اصلاحى است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اينها، از اين قلّه جمهورى اسلامى و امام و اين ملت، سرازير شدهاند....
...اگر جمهورى اسلامى با امريكا پشت ميز مذاكره بنشيند، امريكاييها خيالشان از اين جهت راحت مىشود؛ به هرجايى در دنيا مىگويند: شما براى چه تلاش مىكنيد؟ شما كه مثل ايران نخواهيد شد، به پاى ايران كه نخواهيد رسيد! هر چه بشويد، يك ملت و يك نظام و آن شكوه و شجاعت را كه پيدا نخواهيد كرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و اينجا پاى ميز مذاكره آمدند؛ شما ديگر چه مىگوييد؟!
يعنى با تسليم ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى ايران به نشستن پاى ميز مذاكره با امريكا، خيال امريكا از بسيارى از اين مبارزات دنياى اسلام آسوده خواهد شد.
....مذاكره براى اينها مهّم است.
ببينيد؛ بسيارى از كشورها هستند كه دولتهايشان از دوستان دولت امريكا محسوب مىشوند؛ يعنى تحت نفوذ و تسليم دولت امريكا قرار دارند، مواضع سياسيشان تابع دولت امريكاست و كلاًّ تابع امريكا هستند؛ با فلانجا قطع رابطه كنيد، فلانجا را معامله كنيد، فلانجا را معامله نكنيد، نفت را اينگونه كنيد، مس را آنطور كنيد. اين دولتهايى كه تسليم امريكا هستند، بتدريج اين فكر برايشان به وجود مىآيد كه دولتى به نام جمهورى اسلامى ايران هست كه به امريكا هيچ اعتنايى نمىكند؛ امريكا هم نسبت به آن دولت نمىتواند هيچ آسيب جدّى بزند. پس، علّت اينكه ما از امريكا اينقدر مىترسيم، چيست؟
اين سؤال امروز در ذهن بسيارى از مسؤولان كشورهاى اسلامى و غير اسلامىِ به اصطلاح خودشان جهان سومى وجود دارد و براى دستگاه امريكا موجب زحمت جدّى شده است؛ خارج شدن از حالت تبعيت و تسليم، به خاطر وجود جمهورى اسلامى، كه جمهورى اسلامى هست، هيچ اعتنايى هم به امريكا نمىكند و امريكا نمىتواند هيچ كار مهمّى با آن انجام دهد. چرا؛ گاهى اوقات هارت و هورت مىكنند؛ مثلاً قانون «داماتو»يى مىگذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودى خود منسوخ مىشود؛ كار اساسى نمىتوانند بكنند. پس، چرا ما خودمان را بيخودى معطّل كرديم و اسير امريكا شديم؟
براى امريكا خيلى خطرناك است كه اين فكر در دوستان و در تبعه دولتهاى تابع و پيرو او رسوخ پيدا كند. امريكا در پى يك جواب است؛
بايد كارى كند كه به آنها اينطور تفهيم شود كه:
«ديديد، اين محاصره اقتصادى و همين فشارهايى كه ما عليه جمهورى اسلامى به خرج داديم، بالأخره جمهورى اسلامى را هم خسته كرد و مجبور نمود كه او هم بيايد و زانو بزند و از آن پايگاه و از آن گردن برافراشتهاى كه داشت، بناچار پايين آيد!».
اين را به دولتهايى كه پيرو و تابعش هستند، تفهيم كند كه: «نخير؛ اينطور هم نيست كه شما خيال كنيد كسى كه با ما نباشد، مىتواند از آسيب در امان بماند. جمهورى اسلامى هم بالاخره مجبور شد بيايد»!
يك نكته ديگر هم هست كه موجب مىشود حقيقتاً مذاكره براى امريكاييها به عنوان يك ابرقدرت مهم باشد و آن، اين است كه در مصاف دو قطب مبارز كه الان نوزده سال يا بيست سال است كه در صحنه سياسى عالم، مبارزه مىكنند - قطب استكبار از يك طرف، و قطب اسلام از طرف ديگر؛ قطب استكبار به رهبرى امريكا، و قطب اسلام به محوريّت نظام جمهورى اسلامى كه تا به حال هم گسترش و پيشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنيا را نگاه مىكنيد، مىبينيد كشورهايى كه بوى حركت و نهضت اسلامى در آنها استشمام نمىشد، وضعى برايشان به وجود آمد كه حكومتهاى اسلامى - لااقل به تناسب آن كشورها - در آنها به وجود آيد! در تركيه به صورتى، در الجزاير به نحوى و در جاهاى ديگر نيز همينطور. البته با همه اينها هم برخورد كردند؛ اما با احساسات مردم كه نمىتوانند برخورد كنند؛ نمىتوانند با احساسات مردم آنطور برخورد كنند كه مثلاً با حكومت «رفاه» در تركيه يا با بعضى از حكومتهاى ديگر برخورد كردند. احساسات مردم به حال خود باقى است.
تا به حال در برخورد اين دو قطب مبارز با يكديگر - كه قطب، استكبار از يك طرف و قطب اسلام از طرف ديگر است - پيشرفت و مبارزه و پيروزى، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام هميشه پيش رفته است؛ اما قطب استكبار پيشرفتى نداشته است.
اينها مىخواهند با شايعه مذاكره جمهورى اسلامى - كه بگويند جمهورى اسلامى تسليم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد كنار بيايد و با ما مذاكره كند - اينطور وانمود كنند كه در اين مصاف، بالاخره قطب اسلامى شكست خورد و مجبور به عقبنشينى شد و قطب استكبار در اين مصاف پيروز گرديد.
مىخواهند اين را تفهيم كنند كه دشمن پيروز شده و اسلام مجبور به عقبنشينى شده است.
مىخواهند بگويند كه اسلام انقلابى از حرفهايش گذشت و برگشت.
مىخواهند بگويند همه اين حرفها در طول اين نوزده سال - ده سال اول كه امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشهاى گذاشته شد، به دست فراموشى سپرده شد و همه اين حرفها تخطئه گرديد؛
چون امام بارها فرموده بودند كه ما با دشمن كنار نمىآييم و تسليم دشمن نمىشويم.
اين شايعات براى اين هدف است كه آن گذشته را تخطئه كند. بالاخره امريكا از اينكه شايع شود جمهورى اسلامى تسليم شده است تا با امريكا مذاكره كند و پشت ميز مذاكره بنشيند - يعنى از حرفها و ادّعاهاى خود نسبت به استكبار دست بردارد - بيشترين استفاده را مىكند. ....
...حال موضع ما چيست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چيزى نيست كه حالا من بخواهم آن را بيان كنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سياست خارجى و كسانى كه در اين زمينهها حرف مىزدند و اقدام مىكردند، حرفها را گفتهاند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهاى محكمى است؛ حرفهايى نيست كه بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعينحال من به طور مختصر عرض مىكنم.
موضع انقلاب و موضع نظام جمهورى اسلامى اين است كه اوّلاً هر تصميمى كه ما براى انقلاب و به عنوان مواضع اصولى انقلاب بگيريم، بايد تابع استدلال باشد. ما اهل منطقيم. ما حكومتمان هم حكومت استدلال است، قوانينمان هم قوانين مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالى است، مواضع سياسى ما هم مواضع استدلالى است. ممكن است يك وقت كسى نسبت به اين مواضع شعار بدهد - خيلى خوب؛ مانعى ندارد - اما پشت سرِ اين شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس اين منطق هم يكى نفع ملت ايران و مصالح كشور است، يكى هم اصول و عقايد و باورهايى است كه ملت ايران در راه اين باورها مبارزه و مجاهدت كرده، شهيد و جانباز داده، ايستادگى كرده است و مردم دنيا را متوجّه خودش كرده است. مواضع ما تابع اين چيزهاست. حال من در سه عنوان كوتاه، مطلب را خلاصه مىكنم.
وضع كنونى - يعنى قطع رابطه ما با امريكا :
اوّل اين را بيان مىكند كه اين وضع، نتيجه رفتار و وضع طبيعى استكبار امريكايى است؛ در واقع، نتيجه مظلوميت ملت ايران است.
حرف دوم اين است كه مذاكره با امريكا، هيچ فايدهاى براى ملت ايران ندارد.
حرف سوم اين است كه مذاكره و رابطه با امريكا، براى ملت ايران ضرر دارد.
اما مطلب اوّل كه گفتيم اين قطع رابطه، ناشى از رفتار امريكاست. عزيزان من! سياست دولت امريكا از سالهاى 1320 به بعد - تقريباً سالهاى بيستويك و بيستودو - وارد كشور ما شد؛ بتدريج آمدند و نفوذ پيدا كردند و يواش يواش جاى انگليسيها را گرفتند. در طول اين تقريباً بيستوهفت هشت سالى كه امريكاييها در اين كشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بديها و ستمگريهايى كه يك دولت مستكبر با يك ملت مظلوم مىتواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژيم مستبد پهلوى را تقويت كردند، به مسؤولان ما اهانت كردند، به مردم اهانت كردند، كاپيتولاسيون را آوردند، حكومتهاى ملى را سرنگون كردند و خيلى جنايات كه واقعاً اگر كسى بخواهد جنايات امريكا را در طول مدّت تقريباً بيستوهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنويسد، يقيناً يك كتاب قطور خواهد شد.
انقلاب پيروز شد. وقتى انقلاب پيروز شد، يكى از كارهايى كه مردم كردند، همان اوّل روزهاى بيستويك و بيستودو بهمن به سفارت امريكا رفتند و امريكاييها را گرفتند و در آن روزها آنجايى كه ما مستقر بوديم، من خودم ديدم كه چشمهاى اعضاى سفارت امريكا را بستند و به آنجا آوردند. من يقين داشتم كه امام دستور خواهند داد اينها را يا اعدام و يا مثلاً زندانى كنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امريكاييها، امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضيشان از ايران رفتند؛ چون اوضاع ايران را براى خودشان مناسب ندانستند؛ بعضى هم در ايران ماندند.
بعد از پيروزى انقلاب، رابطه ما با امريكا، از طرف ما قطع نشد. يعنى ملت ايران در حال اقتدار، مظلوميتهاى گذشته خودش را نديده گرفت و دولت امريكا را عفو كرد. ديگر از اين بزرگوارى بالاتر؟! ما سى سال از طرف امريكاييها مظلوميت داشتيم؛ منتها نمىتوانستيم مقابلهبهمثل كنيم و عكسالعمل نشان دهيم. انقلاب كه پيروز شد، ملت ايران اقتدار را به دست گرفت و مىتوانست عكسالعمل نشان دهد. توقّع طبيعى اين بود كه عكسالعمل نشان دهد؛ عكسالعمل كه نشان نداد هيچ، امام دستور دادند رهايشان كنيد! البته عدّهاى از آنها رفتند؛ ولى عدّهاى هم ماندند و روابط سياسى ما و امريكا برقرار بود.
اما دولت امريكا اين بزرگواريهاى ملت ايران و انقلاب را نديده گرفت. از همان روزهاى اوّل كه خيالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه عليه نظام جمهورى اسلامى كردند. در خود امريكا، عليه ايران شروع به اقدامات كردند. مجلس سناى امريكا آنوقت حركت زشتى انجام داد كه در اينجا خروش خشم مردم عليه آن حركت بلند شد. در يكى از ميدانهاى تهران اجتماع عظيمى تشكيل شد و مردم در آنجا نسبت به اين كار امريكاييها اعلام خشم كردند. امريكاييها از همان روزهاى اوّل، شروع به توطئه و بدى كردند؛ دشمنان جمهورى اسلامى را ديدند و آنها را به كارهايى وادار كردند؛ مقدمات كودتايى را فراهم آوردند؛ يعنى از گذشته درس نگرفتند! نتيجه قهرىِ اين كارها هم اين بود كه دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام ريختند سفارت را تصرّف كردند و اعضاى سفارت را گروگان گرفتند. اين حركت، در واقع مجازاتى نسبت به امريكاييها بود.
امروز امريكاييها وقتى مىخواهند تاريخ دشمنيهاى بين دولت امريكا و دولت ايران را بيان كنند، از قضيه سفارت شروع مىكنند. در زمان رياست جمهورى، در سالى كه به سازمان ملل رفته بودم، اوّلين حرفى كه خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح كرد، مسأله سفارت بود كه شما اعضاى سفارت ما را به گروگان گرفتيد! در حالى كه تاريخ از آنجا شروع نمىشود؛ قبل از اين قضيه است. اگر قضاياى قبل را بگوييم، مىگويند اينها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضيه سفارت مگر متعلّق به گذشته نيست؟ آن را هميشه به عنوان حركتى مطرح مىكنند كه چرا شما به ما حمله كرديد؛ در حالى كه در واقع اين يك حركت متقابل ناشى از خشم انقلابى ملت ايران بود.
مردم ايران نجابت كردند كه آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما مىخواستند بىمراعاتى كنند و بىتقوايى بهخرج دهند، همانجا نابودشان مىكردند؛ اما اين كار را نكردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتى هم به دستور امام كه به مجلس محوّل كردند، آزاد شدند و رفتند.
پس، قضيه ضربات امريكايى و خنجرزدنها و خيانتها و كودتا درست كردنها و قضيه كودتاى پايگاه شهيد «نوژه» و قضاياى ديگر، پشت سرِ هم عليه جمهورى اسلامى انجام گرفت و ادامه يافت، تا جنگ تحميلى شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ايران سلاح دادند. يكى از چيزهايى كه در عرف همه ملتها و دولتهاى دنيا ورود در جنگ محسوب مىشود، همين است كه دو كشور كه در حال جنگند، يكى بيايد به آن طرفى كه با اين كشور جنگ مىكند، سلاح بدهد، يا امكانات نظامى بدهد، يا مشورت نظامى بدهد. اين ورود در جنگ است. اينها را نبايد بهكلّى نديده گرفت. ملت ايران در مقابل اين حركتها و اين ظلمهاست كه اينطور در مقابل امريكا ايستاده است.
من پارسال گفتم كه اين ملت، مثل امام خود - اميرالمؤمنين عليهالسّلام - است. اميرالمؤمنين، مظلومترين انسان مقتدر دنيا بود. شما به قدرت و اقتدار اميرالمؤمنين كسى را نمىشناسيد؛ اما مظلومتر از اميرالمؤمنين هم كسى را نمىشناسيد! ملت ايران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هيچ ملتى را با اين نشاط و سرزندگى و اقتدارى كه ملت ايران در اين دو دهه ظاهر شده است، نمىشناسيم؛ اما مظلومترين ملتها هم ملت ايران است!
چه كسى از همه بيشتر به او ظلم كرده است؟ شيطان بزرگ!
مىگويند چرا به ما شيطان بزرگ مىگوييد؟! شيطان يعنى چه؟ شما شيطنت مىكنيد. شيطنت نكنيد، تا به شما شيطان بزرگ نگوييم. شيطنت مىكنند، خيانت مىكنند، ضربه مىزنند، جنايت مىكنند، تكبّر مىكنند، استكبار مىكنند. ملت ايران، يك ملت زنده است؛ او را با ملتهاى ديگر مقايسه نكنيد. ملت ايران هم در مقابل چنين دولت و چنين حكومتى مىايستد، مقاومت مىكند، بىاعتنايى مىكند، رابطه را قطع مىكند، با او حرف نمىزند و در صحنههاى جهانى، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ مىكند.
يك جهت ديگر، مواضع جهانى امريكاست. امريكا امروز بزرگترين حامىِ حكومت غاصب صهيونيستى است. حكومت صهيونيستى، بدترين دولتها و مجموعههاى سياسى دنياست؛ چون يك ملت را از مملكت خودش بيرون كرده است. شما چنين چيزى را در دنيا سراغ داريد؟ در تاريخ سراغ داريد؟ آخر، يك خانواده را، يك فاميل را، يك شهر را، يك ميليون آدم را از مملكت خودش بيرون كنند، يك مطلب است؛ كسى بيايد يك ملت را از كشور خودش بيرون كند، آنهايى را هم كه در داخل كشور هستند، در نهايت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حكومت كند، چيز واقعاً عجيبى است! حكومت از اين بدتر و زشتتر؟! بعد هم با ملت با نهايت قساوت رفتار مىكنند.
تروريسم دولتى كه در همان مصاحبه گفته شد - كه حرف بسيار درستى هم هست - امروز مظهرش حكومت غاصب صهيونيستى است. اين حرف، خيلى هم به صهيونيستها برخورده است! اين حرفِ كاملاً درستى است. شما ديديد با مردمشان چه مىكنند! ديديد با فلسطينيها چه مىكنند! ديديد با مردم لبنان چه مىكنند! با هلىكوپتر به روستاهاى لبنان مىآيند و آدمها را از خانههايشان مىدزدند و مىبرند! كجا ديگر چنين چيزى در دنيا هست؟ امريكاييها بزرگترين و جدّيترين حامى صهيونيستها هستند. اين جرم، بزرگ نيست؟ اين جرم، كافى نيست ؟ اين بس نيست براى اينكه ملت حقطلبى مثل ملت ايران بگويد من با شما كارى ندارم، من شما را رد مىكنم، من رفتار شما را محكوم مىكنم؟ ملت ايران به امريكا همين را مىگويد.
عنوان دوم اين است كه رابطه و مذاكره با دولت امريكا، به حال ملت ايران هيچ فايدهاى ندارد. امروز از چيزهاى جالب اين است كه دستهاى امريكايى و تبليغات امريكايى - همانطورى كه در هفته اوّل اين ماه عرض كردم - در دنيا اينگونه شايع مىكنند كه ملت ايران مشكلاتى دارد؛ راهحل و كليد اين مشكلات هم اين است كه بيايد با امريكا مذاكره كند! تو گفتى و من باور كردم! مذاكره، هيچ فايده قابل ذكرى براى ملت ايران ندارد. البته ضررهايى دارد كه بعد عرض مىكنم؛ اما اصلاً فايده ندارد.
كسى كه خيال كند اگر ما با امريكا مذاكره كرديم، محاصره اقتصادى و قانون «داماتو» و ... از بين خواهد رفت، اشتباه كرده است.
اوّلاً هر كدام از رفتارهاى امريكا با ايران، بعد از مدّتى محكوم به شكست شده است. مگر بار اوّلى است كه اينها اينطور با ما رفتار مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه تهديد مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه محاصره اقتصادى مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه اينها راه مىافتند و به اين كشور و آن كشور مىگويند كه شما با ايران فلان معامله را نكنيد، يا فلان قرارداد را نبنديد؟ بار اوّل كه نيست؛ هميشه اينطور كردهاند. ما در اين هجده، نوزده سال، همه پيشرفتهايى كه به دست آوردهايم؛ همه كارهاى برجستهاى كه دولتهاى ما در اين چند سال كردهاند، در همان حالى بوده كه امريكا نمىخواسته است. مگر به خواست امريكاست؟!
در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شركت خودشان با شركت گاز ما را ابطال كردند. قانونى گذراندند كه هيچ شركتى حق ندارد از فلان مبلغ بيشتر، با ايران معامله نفتى كند. اوّلاً همان شركت به مسؤولان ما پيغام داد كه ما ناراحتيم و در اوّلين فرصتى كه بتوانيم، باز قرارداد را مىبنديم! الان يكى از مشكلات امريكا همين شركتهايى هستند كه نمىتوانند بيايند در كارهاى نفتى مربوط به ما در خليج فارس سرمايهگذارى كنند. شركتهاى نفتى امريكا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نيست؛ مربوط به تقريباً يك سال اخير است. روى دولت فشار آوردند، اجتماع درست كردند، قطعنامه درست كردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زيادى آن قانون امريكايى «داماتو» را تضعيف كند. پس، آنها بيشتر احتياج دارند.
ثانياً به مجرّد اينكه آن شركت امريكايى در سال گذشته قرارداد خود را با شركت گاز ما فسخ كرد، به فاصله كوتاهى يك شركت فرانسوى آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امريكاييها بنا كردند به جنجال كردن كه چرا مىخواهيد قرارداد ببنديد؟! دولت فرانسه، بلكه بعداً همه جامعهى اروپا ايستادند و گفتند كه بايد اين قرارداد با ايران بسته شود و امريكا نبايد بتواند حرف خودش را در اين قضيه سبز كند. اينطور نيست كه حالا مشكلات ملت ايران به دست امريكا باشد و امريكا بتواند مشكل جدّىاى درست كند. البته تلاش مىكنند، خباثت خودشان را مىكنند - نه اينكه نمىكنند - اما كارها دست آنها كه نيست.
وانگهى، شما ملاحظه كنيد! دولتهايى كه امروز امريكا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات مىكند - مثل چين، روسيه، تركيه زمان حكومت حزب رفاه - مگر با امريكا رابطه ندارند؟ مگر مذاكره نمىكنند؟
همه كسانى كه امريكا با آنها برخورد خشن مىكند، در زمينههاى سياسى و اقتصادى با امريكا رابطه دارند. اينطور نيست كه رابطه با امريكا يا مذاكره با امريكا، مانع از دشمنى امريكا شود.
الان كشورهايى هستند كه سفارتهايشان در امريكاست، سفارتهاى امريكا نيز در پايتختهاى آنها باز است و فعّاليت مىكند؛ از لحاظ سياسى و كنسولى و غيره هم با يكديگر ارتباط دارند؛ اما امريكا آنها را جزو ليست تروريستهاى دنيا معرفى مىكند! من حالا نمىخواهم اسم آن كشورها را بياورم. خوب است كه برادران ما در وزارت خارجه و جاهاى ديگر، اينها را به مردم بگويند و تبيين كنند.
خيال نكنيد كه حالا اگر با امريكا رابطه برقرار شد، يا مذاكره شد، ديگر از سوى امريكا، اندكى حرف نازكتر از گل هم به جمهورى اسلامى گفته نخواهد شد؛ نه. بسيارى از كشورها با امريكا رابطه هم دارند، خيلى هم روابطشان علىالظاهر در سطح جهانى خوب و صميمى و مؤدّبانه است؛ درعينحال امريكا هرجايى كه لازم باشد، ضربه خودش را مىزند؛ محاصره اقتصادى مىكند، تحريم مىكند!
امريكاييها مستكبرند. آدم مستكبر و دولت مستكبر، دنبال سبز كردن حرف خودش است.
بنابراين، اينطور نيست كه رابطهبراى كشور ما فايدهاى داشته باشد؛ كه اگر رابطه نباشد يا مذاكره نباشد، اين مشكلات به وجود خواهد آمد و اگر اين مذاكره و رابطه انجام شد، مشكلات از بين خواهد رفت؛
نه. نه امريكا براى ايجاد مشكلات آنچنان دستش باز است و نه رابطه و مذاكره اين چنين معجزهگرىاى براى رفع مشكلات دارد. هيچكدام از اينها نيست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه يك حكومت است، بسته به اقتدار و عزّتخواهى ماست كه بتوانيم در مقابل امريكا بايستيم و برطبق اراده و برطبق مصالح كشورمان اقدام كنيم.
اين تبليغات در حالى انجام مىگيرد كه وقتى دولت امريكا در مقابل خود دولتى را داشت كه در حال جنگ بود، نتوانست كارى با آن انجام دهد. ما يك روز در حال جنگ بوديم. قبل از آن، اوقاتى بود كه حكومت ما از لحاظ امكانات، حكومتى بسيار ضعيف بود. آن روز نتوانستند با ما كارى انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسى وارد كنند. امروز بحمداللَّه دولت ايران، دولتى عزيز و مقتدر است و در سطح جهانى به عنوان يك كشور مقتدر و عزيز شناخته شده است؛ رئيس كنفرانس اسلامى است. در بسيارى از كنفرانسهاى جهانى، به عنوان يك عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برايش احترام قائلند، ملتها برايش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسيم؟ چرا بترسيم؟ چرا خيال كنيم كه اگر با همين وضعى كه در اين نوزده سال داشتيم، ادامه دهيم، چنين و چنان خوهد شد؟
امريكا احتياج دارد. امريكا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزى بود كه حرف دولت امريكا در اروپا و جاهاى ديگر، با احترام تلقّى مىشد و با آن با احترام رفتار مىشد؛ امروز آنطور هم نيست. امروز امريكاييها از لحاظ ديپلماسى و سياست خارجى، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نيستند. مىخواهند در حال ضعفشان، همان هيبت ابرقدرتى را عليه ما و در مقابل ملت ايران به كار ببرند!
عنوان سوم كه اين را هم من خيلى مختصر عرض مىكنم، چون مىترسم وقت نماز بگذرد، اين است كه رابطه و مذاكره، براى ملت ايران و براى نهضت جهانى مضّر است.
اولين ضرر اين است كه امريكاييها با ورود در اين ميدان، اينطور تفهيم خواهند كرد كه جمهورى اسلامى از همه حرفهاى دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرفنظر كرده و گذشته است. اوّلين چيزى كه امريكاييها ادّعا مىكنند، اين است. اوّلين مطلبى كه در دنيا شايع مىكنند، اين است كه انقلاب اسلامى تمام شد و پايان گرفت؛ كمااينكه هموز هيچ چيز نشده، همين حرفها را زمزمه مىكنند!
همين دو، سه روز قبل از اين، تلكسى ديدم كه رئيس يكى از دولتهاى آفريقايى - كه چند روز قبل از اين، يكى از مسؤولان ما حرفى را عليه آن دولت بر زبان رانده بود - مصاحبه كرده و گفته است كه بله، ايران مدّتى ادّعا مىكرد كه با امريكا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور مىكند براى اينكه بتواند با امريكا دست دوستى بدهد! هنوز هيچچيز نشده، اينطور مىگويند! در دنيا، تبليغات و شايعات عليه ملت ايران و عليه جمهورى اسلامى و عليه دولت فضا را پُر خواهد كرد كه اينها از انقلاب برگشتند. اينها آبروى انقلاب را در دنيا در پيش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد كرد، نهضت جهانى اسلامى را دچار افول خواهد كرد، استقلال ملت ايران را از دست او خواهد گرفت.
اين ملت در طول دوران طولانى تقريباً بيش از صدوپنجاه سال - يعنى از اواسط دوران ناصرالدّين شاه قاجار تا روز انقلاب - هميشه زير چتر قدرتها و زير بار قدرتهاى خارجى بود. حالا سلاطين قبلى اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت كشور ايران و ملت ايران را حفظ مىكردند و زير بار بيگانهها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدين شاه قاجار، نفوذ خارجيها و دخالتها خارجيها در امور ايران شروع شد و مرتّب زياد گرديد تا به دوران پهلوى رسيد و ايران يكسره به دست خارجيها افتاد. رضاخان را انگليسيها آوردند؛ او در مشت انگليسيها بود. بعد كه رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم كاملاً در مشت انگليسيها بود. بعد از چند سالى هم امريكاييها با پول و امكانات وارد ميدان شدند. كشور ايران و سرنوشت ملت ايران در دست خارجيها بود. ملت ايران توانست اين خفّت و اين اهانت و اين جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.
عزيزان من! يكى از ابعاد انقلاب اسلامى، مشتى بود كه به دهان وطنفروشان و وابستگان و دستگاههاى مزدور اجانب و دشمنان خارجى زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ايران در مقابل نفوذ خارجى بوده است.
انقلاب، استقلال را به اين مردم داد.
حال بعد از آنكه اين همه خون در راه اين استقلال ريخته شده است، مدّعيان آقايى بر اين كشور، مدّعيان مالكيت بر اين كشور - يعنى امريكاييها كه خودشان را مالك اين كشور مىدانستند - برگردند داخل اين كشور بيايند و خردهفرمايش و دخالت در كارها و نفوذ در دستگاههاى گوناگون و جمع كردن دشمنان انقلاب كنند!
مگر ملت ايران اجازه خواهد داد كه چنين چيزى انجام گيرد؟
مگر ملت ايران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوكت خود دست برداشته است كه اجازه دهد امريكاييها باز پايشان در اين مملكت باز شود؟
البته بارها گفتهايم و تكرار شده است؛ من هم گفتهام، مسؤولان هم گفتهاند كه مسأله ما، مسأله دولت امريكاست؛ با ملت امريكا بحثى نداريم. طرف ما ملت امريكا نيست؛ ملت امريكا هم مثل بقيه ملتهاى ديگر، خوبيهايى دارد، بديهايى دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امريكا و رژيم امريكاست، و رژيم امريكا دشمن نظام جمهورى اسلامى و دشمن انقلاب و دشمن ملت ايران است، و اين را تصريح كردهاند و بارها هم گفتهاند. البته مصلحت خودشان نمىدانند كه اين را بر زبان آورند؛ ليكن باطن قضيه همين است كه با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ايستادگى شما در مقابل زيادهخواهيهايشان دشمنند؛ خيلى هم تلاش مىكنند كه بتوانند بلكه اينها را از بين ببرند.
البته قانون الهى، عكس خواست آنهاست. قانون الهى اين است كه شما بمانيد، شما قوى شويد، شما پيروز شويد؛ انشاءاللَّه پيروز هم خواهيد شد
و ما هيچ احتياجى به رابطه با امريكاييها نداريم؛
هيچ احتياجى به مذاكره و به رابطه با اينها نداريم و علىرغم ميل دشمنان ملت ايران، ملت ما انشاءاللَّه مدارج ترقّى و پيشرفت را روزبهروز بيشتر خواهد پيمود.
وبلاگ عارفانه