در نزدیکی‌های میدان انقلاب، در میانۀ کتابفروشی‌ها و دفاتر ناشران کتاب در خیابان شهدای ژاندارمری با برادر عزیزم یوسف علیخانی روبه‌رو شدم. هرچه تعارف کردم که برویم دفتر و با هم گپی بزنیم، نپذیرفت. همان‌جا، در خیابان صحبتی از وضعیت نشر و کتاب‌ها و این‌ها به‌میان آمد و با هم صحبت کردیم. از یکی از دوستان شنیده بودم که «من پیش از تو» کتاب مُضری است. همین را با لحنی ملایم‌تر به جناب علیخانی گفتم و ایشان هم از ممیزی کتاب در چاپ جدیدیش گفت و اینکه خیلی ناراحت بود.

همین گفت‌وگو و شناختی که از جناب علیخانی داشتم و نظر دوستمان دربارۀ مُضر بودن کتاب و ممیزی ارشاد موجب شد کتاب را خریداری کنم و بخوانم. داستان کتاب، روایت دختری است به نام لوییزا که در خانواده‌ای  بی‌فرهنگ و انگلیسی با پدر و مادر و خواهر و پدر بزرگش در شهری کوچک زندگی می‌کند.

خواهرش پسری دارد و از شوهرش خبری نیست و خودش در کافه‌ای کار می‌کند و نامزدی به نام پاتریک دارد که با اینکه هفت سال است با هم نامزد هستند، هنوز ازدواج نکرده‌اند.

به‌دلیل تعطیل‌شدن کافه به‌دنبال کار می‌گردد و بالاخره پرستار ویل می‌شود. ویل جوانی است که از گردن فلج شده است. ناخواسته متوجه می‌شود که ویل یک بار خودکشی کرده و  قصد دارد به‌صورت قانونی در سوییس خودکشی کند. او در شش ماهی که پرستار ویل است تمام تلاشش را می‌کند که نظر او را تغییر دهد؛ ولی موفق نمی‌شود و ویل بالاخره خودکشی می‌کند و البته در این میان، با تلاش و تشویق ویل، خودش دچار تحولاتی می‌شود.

 داستان بعد از مرگ ویل ادامه می‌یابد و گویا در کتاب دیگری به نام «پس از تو» زندگی لویی ادامه می‌یابد و باقی ماجرا.

 

این کتاب با نویسندگی جوجو مویز از سوی نشر آموت و با ترجمۀ مریم مفتاحی و در 534 صفحه به چاپ رسیده است. با اینکه خود مویز معتقد است که:«شايد ‘من پيش از تو’ مفهومی‌ترين و انديشه‌مدارترين رمانی باشد که تا کنون نوشته‌ام»، رمان در حد رمان‌های عامه‌پسند است؛ چرا که همۀ مولفه‌های یک رمان عامه‌پسند را دارد.

اولین نکته‌ای که در خواندن این کتاب باید به آن توجه کرد، این است که این رمان یک رمان انگلیسی است و نویسنده‌ای امروزی آن را با الهام‌گرفتن از همان فرهنگی که در آن زندگی می‌کند، نوشته است.

بدیهی است نویسنده، بر اساس فرهنگ و جامعۀ پیرامونش و شرحی که از زندگی روزمرۀ خود یا امثال خود می‌دهد، رمانی نوشته که نشان‌دهندۀ زندگی و حال‌وروز امروز آدمی در غرب است و البته با توجه به تفاوت‌های فاحشی که فرهنگ غربی با فرهنگ اسلامی دارد، به‌قول آن دوست ما می‌تواند کتابی مضر باشد.

به نظر من، مترجم محترم در زمینۀ اصلاح فضای شهوانی و جنسی کتاب تا حد زیادی موفق بوده است و اگر چند نکتۀ دیگر را رعایت کرده بود، کتابِ مقبولی می‌شد.

در کتابِ زبان‌اصلی، یا از اول پرداختن به مسائل شهوانی نبوده است که با توجه به فیلم ساخته‌شده از رمان بسیار بعید است، یا اینکه نویسنده یا ناظران وزارت ارشاد به‌درستی، برای اصلاح مناظر شهوانیِ عشق‌بازی‌های بیهودۀ کتاب تلاش کرده‌اند؛ هرچند کاملاً موفق نبوده‌اند.

اما با همۀ تلاش مترجم، همچنان کتاب، سرشار است از پرداختن مکرر به موضوعاتی مانند مشروبات الکلی، روابط نادرست دختر و پسر، از هم پاشیدگی خانواده، اصالت لذت بر قواعد صحیح زندگی، رقص، موسیقی و... .

نکتۀ دیگری که مخالفان مجوز دادن به کتاب مطرح می‌کنند توجیه و ترویجِ خودکُشی قانونی (اُتانازی) و  تشویق به آن در کتاب است. هم‌اینک در غرب، هم کتاب و هم فیلم آن را بسیاری از مردم و گروه‌ها بایکوت کرده‌اند. مخالفان می‌گویند این کتاب در پیِ مجازدانستن اُتانازی است و نویسنده خواسته است این امر را ترویج کند.

باتوجه به اینکه ما کتاب زبان‌اصلی را مطالعه نکرده‌ایم، در این زمینه، داوری هم نمی‌کنیم؛ هرچند دور از انتظار نیست که نویسنده معتقد بوده باشد که یک انسان می‌تواند برای خودش حتی تصمیم غلطی بگیرد و خواسته باشد در توجیه این عمل بکوشد؛ ولی مترجم تمام تلاش خود را برای پنهان‌کردن این موضوع به کار برده است؛ هرچند گویا کاملاً موفق نبوده است و در جای‌جای کتاب، توجیه عمل غلط ویل ترینر وجود دارد.

البته به‌شخصه معتقدم که می‌شد با یک پاورقی کوتاه غلط بودن این مسئله را روشن کرد. با این کار، تکلیف خواننده، نویسنده و ناشر مشخص می‌شد و بیشتر جملات کتاب دربارۀ خودکشی صرفاً توصیفی تلقی می‌شد، نه توجیهی.

آنچه باید ما به عنوان ناشر و مترجم مراقب آن باشیم، حفاظت از فرهنگ و ارزش‌های ایرانی و اسلامی خود است و لازم است که تا می‌توانیم اصالت و وفاداری ترجمه حفظ شود و متن اصلی کتاب آسیب نبیند.  

سخن آخر اینکه، این کتاب را برای نوجوانان مناسب نمی‌دانم؛ البته، برای رمان‌خوان‌های حرفه‌ای و کسانی که متوجه اشکالات کتاب هستند، می‌تواند کتابی لذت‌بخش باشد.