مانده بودم اسم اين نوشته را چه بگذارم . با خود گفتم بهترين چيزي كه در اين ديدار نصيبم شده است و كاملا لطف الهي در آن مشهود بوده است دست بوسي و ديدار خصوصي با حضرتشان بوده است و براي اينكه افتخار كنم به اين توفيق و شكر گزار اين لطف الهي باشم نام نوشته را اولين دست بوسي گذاشتم .
باشد با شكر اين زيارت حضرت نائب الامام توفيق اجراي دستورات و نظرات ايشان را در عمل داشته باشيم . ان شاء الله
- نمی دانم چند شنبه بود که خبر دار شدم دیدار با حضرت آقا هماهنگ شده است فقط می دانم با آقای مجدالدین معلمی که آنوقت هنوز مدیر کل فرهنگی نهاد بود قرار گذاشته بودیم به همراه اهل و عیال برویم به آستان بوسی حضرت امام رضا علیه السلام .
- احتمالا هفته قبل از دیدار بوده است چرا که همه تلاش ما در تعطيلات پايان هفته برای راضی کردن اهل و عيال برای رفتن به سفر به جایی نرسید و اصرار ، كه ما هم مي خواهيم در ديدار حضرت آقا حاضر باشيم .
- شنبه بين تعطيلات را مرخصي گرفته بوديم كه صبح شنبه جناب مجدالدين معلمي كه به تازگي معاون توسعه كتابخانه ها و كتابخواني نهاد شده بود تماس گرفت و ما را كشاند اداره و تا شب به دنبال كارهاي ديدار فرستاد.
- يك شنيه روز ميلاد موعود هستي ، ذخيره آخر ، حضرت صاحب الامر بود و زودتر از هر روز در جلسه حضور داشتم و اين حضور و پيگيري تا بعد از ظهر به طول كشيد.
- به دور از هر گونه تعارف ، ديدار رهبر معظم انقلاب اسلامي با كتابداران را مي توان يكي از توفيقات دبير كل نهاد جناب آقاي واعظي در دوران مديريتشان نام برد و اين ديدار سرفصل تازه اي از پيوند اختصاصي و كاري كتابداران با مولا و مقتدايشان خواهد بود اگر به درستي امتداد يابد و جريان و سريان پيدا نمايد.
- در دو روز دوشنبه و سه شنبه كارهاي مختلفي پيگيري شد . موضوع شعر خواني يا مداحي در حضور آقا يكي از اين موضوعات بود و شعر هاي مختلفي پيشنهاد شد و هر كدام نكات جالب و طنز گونه اي داشت كه موجبات سرور و خوشحالي بين بچه هاي پيگير كارها را فراهم مي كرد . خلاصه بخشي از كار بچه ها شده بود تمرين خواندن اين شعر ها كه برخي از آنها خيلي با نمك بود و نحوه خواندن بچه ها و تنوع آهنگ ها آنها را با نمك تر مي كرد .
- شعارهاي اختصاصي توليد شده هم جالبي خودش را داشت .البته پيش بيني همه دوستان اين بود كه به محض آمدن حضرت آقا اين شعارهاي خاص به ياد هيچ كس نمي ماند و با ديدن آقا بغض ها مي شكند و فقط مي توان اظهار ارادت خالصانه كرد با شعارهاي معروفي كه خلوص در آنها موج مي زند . به دوستي مي گفتم وقتي آقا را مي بيني گویی وارد مسجدالحرام شده ای و به کعبه می نگری و ....
- به همه مديران كارت ويژه داده بودند . اسم ما را براي ديدار خصوصي با حضرت آقا نداده بودند. مجدالدين اصرار مي كرد كه من دوبار ديدار خصوصي بوده ام شما به جاي من برو . گفتم اگر قرار باشد بروم مي روم اما به جاي شما نمي روم .
صبح روز چهارشنبه مجدالدين زنگ زد و گفت كه ديدار خصوصي براي شما مهيا شده است.
- ۱۵/ ۹ از سر بلوار كشاورز به سمت بيت رفتيم . اول اشتباه رفتيم درب اصلي . بعد گفتند از در خيابان كشور دوست برويد . ورودي اول كه رسيديم همه اسم ها را نگاه كردند اسم من نبود . تلفني هماهنگ كردند و گفتند در ليست اضافه شود .
- آمديم با گزارش ها برويم داخل كه گفتند نمي شود . گزارش ها همان بيرون در اولين ورودي بازرسي ماند .
- ورودي بعدي نفر آخر ليست تايپ شده با خودكار اسم من را اضافه كرده بودند از آنجا هم به سلامت گذشتيم .
- داخل اتاق بزرگي ، جناب واعظي دبير كل و وزير ارشاد و معاونين و ديگراني نشسته بودند .
سلامي كرديم گوشه پنجره نشستيم . كنار ما جوان مصممي بود كه دائما مي نوشت . مجدالدين گفت اين حاشيه نويس مراسم است . گفتم احتمالا يكي از حاشيه هاي مراسم حضور ما باشد .
- چند دقيقه بعد دعوت كردند كه به داخل حياط برويم .
- از بازرسي ديگري گذشتيم و به داخل حياط اصلي بيت رسيديم . جمع حدود بيست نفره ما روي صندلي هاي داخل حياط نشستيم .
- نمي دانستيم كجا و چگونه خدمت حضرت آقا مي رسيم . ميز آوردند و براي همه چاي آوردند . پيرمردي كه چاي مي آورد دائم مي فت و مي آمد و افراد هم به دليل آفتاب بودن بعضي از صندلي ها دائم جابه جا مي شدند و آن بنده خدا فكر مي كرد افراد جديدي آمده اند و دائم چاي مي آورد .
- ساعت حدود ۳۰ / ۱۰ بود چاي را خورده بوديم و ميز ها را برده بودند . آقاي واعظي با آقاي محمدي گلپايگاني به طرف حسينيه رفتند . از حسينيه صداي شعار دادن كتابدار ها مي آمد. گرم گرم شعار مي دادند.
همه حسابي منتظر بودند. اين لحظات را بارها در حسينيه درك كرده ام . آدم از شدت انتظار دارد مي ميرد .
ما هم حالي بهتر از آنها نداشتيم . با اين تفاوت كه آنها انتظارشان را مي توانستند با شعار و دعاي فرج فرياد كنند و ما نمي توانستيم و مي بايست در جمع آرام مي بوديم و مبادي آداب .
- جمع اندكي ملتهب شد . سراغ آقاي وزير آمدند كه به پيشواز بروند . در حياط معروفي كه آقا از آنجا تشريف مي آورند مدتي بود كه باز شده بود .
همه بلند شديم . حضرتشان در آستانه در ظاهر شدند نمي دانستيم چه كار كنيم رفتيم اول صف جا نبود و محافظ ها نگذاشتند . وسط ايستاديم جا نبود . بالاخره رفتيم آخر صف.
- به قيافه دو نفر از دوستاني كه در جمع بودند مي آمد كه چفيه حضرت آقا نصيبشان شود . به هر دو گفتم اگر زودتر چفيه گير شما آمد مال من .
در انتظار ديدار روي ماه حضرت آقا ايستاده بوديم كه يكي از معاونين نهاد كه اصلا احتمال نمي داديم چفيه را طلب كند از حضرت آقا قول چفيه را گرفتند و آقا هم فرمودند : انشاء الله برويم سالم بر گرديم . مال شما .
آقا با برخي از افراد بيشتر صحبت مي فرمودند و با برخي هم در حد سلام و عليكي . برخي دست بوسي مي كردند و برخي ...
- مجدالدين جلوتر از من ايستاده بود سلامي كرد و دست بوسي نصيبش شد .
..................................
....................................
اسفند ماه كه دبيركل و معاونين خدمت آقا رسيده بودند خيلي دلم سوخت . وقتي خيلي بيشتر دلم گرفت كه دوست عزيزي كه خبر ديدار را از تلويزيون ديده بود گفت فكر مي كرديم شما هم خدمت آقا رسيده ايد و....
حضرتشان درست روبروي من بودند دريغ مي خوردم كه ديده از چهره نورانيشان بگيرم ولي چاره اي نبود اگر دير مي جنبيدم آقا مي رفتند .سلامي كردم و دل به در يا ، دريا ، دريا زدم .
دو دستي اما به آرامي دستشان را گرفتم و تسبيحم را در دستشان گذاشتم و دستشان را بوسيدم و دوباره تسبيح را برداشتم و بلند شدم .
چون نسيمي روحاني از كنارمان گذشتند . چون نفرات آخر بوديم پشت سر آقا به سمت حسينيه رفتيم .
كمي جلوتر ورودي حسينيه بود . كفش را در آورديم . به مجدالدين گفتم چفيه آقا كه نصيبمان نشد بگرد دنبال كفش هاي حضرت آقا.
ورودي دو راه داشت يكي بالا مي رفت و ديگري از پشت پرده جلوي حسينيه وارد مي شد . وارد كه شديم همه كتابدارها شعار مي دادند و آقا هم وارد شده بود .
رفتيم و روي صندلي هاي كنار حسينيه جلوي بخش خواهران نشستيم .
هم ديد درستي نداشت و هم خيلي رسمي بود با مجدالدين كنار ستون جلوي بخش خواهران كنار پايه دوربين صدا وسيما نشستيم .
مراسم با گزارش جالب ، مسجع و آماري وزير و گزارش بيعت گونه و روان دبيركل آغاز شد و سپس حضرت آقا آغاز به سخن نمودند .
برداشت هاي عاميانه از سخنان حضرت آقا :
نگاه به كتاب جدي باشد نه شوخي ،
تيراژ كتاب شايسته ايران اسلامي نيست ،
سرانه مطالعه براي ايراني مسلمان كم است ،
كتاب از دست جوان نبايد بيفتد ،
تبليغات كتاب كمتر از پفك نباشد ،
تنبلي در كتاب خواندن را رو بدهيد اصلا كتاب نمي خوانيد ،
فقط كتاب جاي كتاب را مي گيرد ،
سير مطالعاتي چه شد ؟ بيست سال است قرار است آماده شود ،
براي خلاء هاي نشر ، كتاب مي خواهيم نه خلاء هاي كتابخانه خودتان ،
بدون ترس كتاب هاي خوب را گزينش كنيد ،
مسابقات كتابخواني گسترده خوب است
و ....
- صحبت هاي آقا كه تمام شد افرادي كه جلو بودند و كارت داشتند از پشت پرده به طرف در خروج رفتند تا بار ديگر حضرت آقا را زيارت كنند .
- دوستان و اقوام زيادي تماس گرفتند كه ، آقا پس شما كجا بوديد؟
جهت تنوير افكار عمومي و به جهت شفاف سازي اعلام مي داريم در مجموعه فيلم و عكس هاي مراسم فقط اين بخش از ما رويت شد .

در منتهي اليه سمت چپ تصوير كنار آخرين نفر نشسته ( مجدالدين معلمي ) گوشه اي از پاي اينجانب افتاده است .باور بفرماييد خودم هستم !!!!
- در ضمن از نكات جالب اين تصوير اين است كه آخرين نفر نشسته سمت چپ به استثناي پاي اينجانب و يكي مانده به آخرين نفر سمت چپ تصوير پدر و پسر هستند.
- به سرعت از دو در خروجي پشت پرده خارج شديم تا دوباره توفيق ديدار نزديك نصيبمان شود .
- بعد از جاكفشي جلوي در حياط محافظ ها سرعت شوق ديدار دوباره ما را گرفتند.
هر چند با همه اين معطلي ها درست همان جايي كه حضرت آقا را موقع آمدن ديده بوديم دوباره زيارت كرديم .
پروفسور مولانا چاپ كتابشان (آمريكا شناسي ) را كه ارديبهشت امسال با كمك نهاد كتابخانه ها چاپ شده بود را به حضرت آقا اطلاع دادند ، فرمودند : ديده ام ، دوستان حوزه هنري آوردند .
و ديدار با عبور آقا از در حياط و بسته شدن در به پايان رسيد .
- چند وقتي است كه خريد كتاب هاي تعداد بالاي نهاد منوط به ارائه فايل ديجيتال كتاب شده است و ناشر كتابهاي حضرت آقا و ناشران ديگري نظراتي در زمينه دادن و يا ندادن فايل الكترونيك كتاب داشتند .
به مجدالدين گفتم كاش به آقا مي گفتيم كه فايل الكترونيك كتابهايتان را به ما نمي دهند دستور بدهيد كه فايل ها را به ما بدهند .
- حاشيه نويسي براي اين ديدار يكي توسط خبرگزاري مهر http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1363664 انجام شد. و يك حاشيه نويسي هم جناب آقاي مجدالدين معلمي با نام حاشيه اي بر حواشي ديدار با رهبر محبوب انقلاب http://3ealef.blogfa.com/post-296.aspxنوشته بودند .
حاشيه اين حاشيه نويسي بر حواشي ديدار اين بود كه حاشيه نويسي ايشان در سايتهاي مختلف بدون اشاره به نام نويسنده و سايت ذكر شده بود و حسابي حال و حقوق نويسنده را رعايت نموده بودند
اين نوشته حاشيه نويسي نبود ، اصل ماجرا بود و دليل نوشتنم اظهار ارادتي بود به آستان حضرت نائب الامام خامنه اي بزرگ.
خدايا توفيق عمل به نظرات و دستورات حضرتش را نصيب ما گردان. آمين